حسین توکلی بنچ رست
گفتگو با حسین توکلی

گفتگو با حسین توکلی

حسین توکلی Hossein Tavakoli
Hossein Tavakoli

IRBR : جناب توکلی ضمن سلام و وقت بخیر
شما به عنوان یکی از چهره های موفق و فعال بنچ رست هستید و در موارد مختلف بعضا تحلیل هایی از شما در مورد تعامل ها یا اختلاف نظر ها بین گروه های فعال بنچ رست و فیلدتارگت دیدیم
علت انتخاب شما برای مصاحبه صراحت گفتمان شما و گفتگو پیرامون موفقیت ها و عدم موفقیت های فردی شما بوده و در انتها قصد داریم تحلیل شما از وضعیت موجود این رشته ها و پیشنهاد ها و نقدهای شما به گروه irbr و بطور کلی گروه های فعال را بشنویم

ابتدا لطفا خودتون رو معرفی بفرمایید و رزومه ای از فعالیت در زمینه تفنگ بادی بفرمایید

حسین توکلی : من حسین توکلی هستم و سال ۵۵ در تهران دنیا اومدم.
از همون زمان کودکی یک جور گرایش به قهرمانی و داشتن خصلت های جوانمردانه به کمک تربیت خونواده و جامعه اون روزگار در من شکل گرفت.
من به سرعت جذب قهرمانان می شدم … داشتن مهارت و توانایی خاص ،کنار اخلاقمداری همیشه منو شیفته خودش می کرد و‌ همذات پنداری زیادی با این جنس قهرمانان داشتم .
اولین قهرمانی که به یادم هست سوپرمن بود فردی که از سیاره دیگه ای اومده بود و به مردم دچار مشکل کمک می کرد ؛سوپرمن پرواز می کرد و‌ همین نقطه قوت اون،شده بود نقطه ضعف من…چون به من می گفتن :سوپرمن الکیه
من با گریه ازش دفاع می کردم و‌می گفتم نه راستکیه و اونا می گفتن اگه راست می گی تو هم مثل اون پرواز کن ببینیم?
فشار واقعیت در اون سن باعث شد من در ۵سالگی قهرمان جدیدی برای خودم انتخاب کنم: زورو
ویژگی های مشترک زورو و سوپرمن همون داشتن مهارت خاص و طرفداری از مظلومان بود.
اون زمان سریال زورو از تلوزیون پخش می شد و تمام ۲۴ساعت رو به عشق همون بیست دقیقه زندگی می کردم.
مگه بعد از پخش سریال زورو کسی می تونست به من بفهمونه من زورو نیستم و حسین هستم؟?
زورو شخصیتی بود که نسبت به سوپرمن کمتر می تونستن بگن الکیه و من کمتر اذیت می شدم.
هنوز هم کتاب و نوار کاست زورو رو از اون زمان نگه می دارم و جزو کلکسیون محبوب منه

حسین توکلی Hossein Tavakoli
Hossein Tavakoli

القصه ماجرای حسین زورو تا جایی پیش رفت که در یک درگیری خیابونی من با شمشیر ضربه ای به سر گروهبان گارسیا زدم و اونو شکست دادم و بعد از کشیدن علامت Z روی حاشیه خاکی کوچه به خونه برگشتم…
اما نمی دونم چرا گروهبان گارسیا با پدرش اومدن دم خونمون و پدرش سر و صورت خونی گروهبان گارسیارو که جمشید صداش می کرد به بابای من نشون داد…
یادمه بابام شمشیر منو شکوند.
شمشیر زورو شکست و تحمل این مساله برای زوروی کوچولو سخت بود.
قهرمان های من متاسفانه بسیار آسیب پذیر بودن و جامعه و واقعیت ،اونارو از من می گرفت…
کلاس اول دبستان بودم که رابین هود رو کشف کردم:
الکساندر دوما کتابی داره به نام روبن هود که ترجمه شیرین ذبیح الله منصوری اونو خوندنی تر کرده
این کتاب ۵۳۰صفحه ست و من از بابام خواستم که اونو برام بخره
بابام گفت هرموقع سواد خوندن پیدا کردی می خرم ،این کتاب مال آدم بزرگاست
خب ،عشق جدید من روبن هود انگیزه ای شد تا خیلی سریع و خیلی خوب کتابخون بشم و تابستون همون سال این کتاب رو برام بخرن و‌من تمومش کنم?
رابین هود قهرمان جدید من بود

حسین توکلی Hossein Tavakoli
Hossein Tavakoli

هرچی که می خواستم داشت؛
هم ریشه تاریخی داشت ،هم تو کتاب آدم بزرگا بود، هم کارتونش قشنگ بود هم می شد رابین هود شد.
شروع کردم به ساختن کمون و به قدری در ساخت کمون و تیر پیشرفت کردم که می تونستم با محصولات دستساز خودم حتا موجود زنده رو شکار کنم.

حسین توکلی Hossein Tavakoli
Hossein Tavakoli

به این کارم در اون سن و سال افتخار نمی کنم اما باید در نظر داشته باشید : قورباغه ای که من با تیرکمون خودم سر کوچمون می زدم همون گوزنی بود که رابین هود در جنگل شروود می زد.
متاسفانه یا خوشبختانه من در برهم‌نهی و تطابق خودم با رابین هود، دنبال ماریانای شخصی خودم هم می گشتم که خیلی سریع اونو در کوچه روبرو کشف کردم.
اسمش بنفشه بود
هشت سالم بود و ایشون هفت سالشون بود…
رابین هود روز به روز مهارت بیشتری در همه زمینه ها پیدا می کرد و محبوبتر می شد در محله خودشون…
تا اینکه مثل همه داستان های واقعی زندگی ،دوران خوشی من هم به سر اومد.
پدر من افسر باافتخار شهربانی بودن و‌ما بخاطر شغل ایشون به شهری دور منتقل شدیم.
رابین هود در زاهدان ،افسانه غم‌انگیزی شده بود چون نه چوب مناسب برای کمون پیدا می شد و‌نه حصیر مناسب برای تیر…
عشق من به تیراندازی با بالا رفتن سنم و شناختن ائمه شیعه و‌ مخصوصا شنیدن مهارت امام باقر(ع) در تیراندازی بیشتر و بیشتر می شد
با مهارتی روبرو بودم که هم واجدش بودم ،هم در همه فرهنگها و دین اسلام پسندیده بود و هم به اندازه کافی جلب توجه می کرد.
سال پنجم دبستان که امتحانات به شکل سراسری و نهایی برگزار می شد من در استان شاگرد اول شدم و حتا مقام کشوری هم آوردم.
اتفاقی که بعد این ماجرا افتاد این بود که دوست پدرم آقای مومنی عزیز ،که خونشون مهمون بودیم؛به دخترش گفت : اون تفنگ منو بیار.
و اونو با اجازه پدرم به من هدیه داد بابت جایزه شاگرد اول شدنم?
یک تفنگ بادی چهار و‌نیم فنری چینی
…دقیقا سی سال پیش بود…
۱۳۶۷
الان که یاد مهارتم در تیراندازی با این تفنگ میوفتم با خودم می گم اگه مهارت ۱۲سالگی خودم رو‌الان هم می داشتم در همه مسابقات روی سکو بودم.
این تفنگ خسته و باوفا در بهترین جای خونه من حکم ارزشمندترین دکوری منزل رو داره تا دوران کودکی و عشق به تیراندازی و‌دوستان قدیم که‌ در خاک خفتند به یادم باشد.

حسین توکلی تفنگ بادی چینی
Hossein Tavakoli

برای آرامش روح دوست پدرم آقای مومنی فاتحه ای می خونم.

IRBR : خیلی زیبا و شیوا و خواندنی بود
جناب توکلی از تحصیلات و تخصص خودتون هم برامون بگید لطفا تا بریم سراغ شیطنت های شما با تفنگ بادی و ادامه موضوع?

حسین توکلی : لطف دارین ، چون باهوش و زرنگ بودم، بهترین مدارس ایران و تیزهوشان در کوچ های شهر به شهر ما همیشه پذیرای من بودن.
در دانشگاه هم با انصراف از دامپزشکی با رتبه پنج کنکور وارد رشته نمایش شدم.
من از ۱۷سالگی مشغول تدریس حرفه ای ادبیات هستم.
سال ۷۶ وارد صدا و سیما شدم
الان هم ۱۳ساله به شکل تخصصی ، تحلیلگری و معاملات در بازارهای مالی رو دنبال می کنم …
افتخارم در عرصه تدریس : طراحی و تدوین دوره آموزشی «هنر معامله» و ارائه اون به علاقمندان بازارهای مالیه.

IRBR : چقدر اهل شیطنت با تفنگ بادی بودید ؟ شکار پرنده یا … ؟ همه ما شیطنت هایی هم داشتیم که بخشی از خاطرات شیرین ما یا احتمالا افسوس های ما هستن

حسین توکلی : یک نکته رو نباید فراموش کنید و اون اینه که من به عشق رابین هود از هشت سالگی کتابخون حرفه ای شده بودم و تقریبا می دونستم خوب و بد چیه؛
از طرف دیگه روحیه قهرمانی و شمایل قهرمانانه ای که از خودم در ذهنم داشتم اجازه نمی داد حیوانات رو‌اذیت کنم؛
من‌طرفدار والت دیزنی بودم و‌اکثر کاراکترهای اون کارتون ها حیوان بودن،من با حیوانات دوست بودم.
اما…
اما چهار ماجرا این وسط اتفاق افتاد:
یکی اینکه مگس و زنبور رو می زدم شاید بخاطر اینکه در چشم بقیه کار خارق العاده ای بود.
یادمه یک بار با تفنگ بادی یک زنبور هفت گز رو داشتم با مگسک تعقیب می کردم
منتظر فرصت بودم تا نوک مگسک و شکاف درجه و زنبور هفت گز در یک راستا قرار بگیرن تا بچکونم…
در یک راستا قرار گرفتن و شلیک کردم و صدای جیغ خواهر کوچکم بلند شد
بله،زنبور فوکوس بود و‌خواهرم در پس زمینه تار دیده می شد و ساچمه متاسفانه به پای ایشون خورد?
ماجرای بعدی به کشتن یک گنجشک برای خودنمایی در شمال برمی گرده.
ماجرای سوم کشتن موش کور بود در مشهد:
با رفیقم مهدی تفنگ هارو انداخته بودیم روی شونه و ساچمه ها هم گوشه لپمون آماده بود،صحنه ای که موش کور بیچاره از سوراخش اومد بیرون و‌من زدمش و‌پوپ صدا کرد و افتاد، یادم نمی ره?
باور کنید یا نه،من و‌مهدی که هردو از شاگردهای زرنگ و‌تاپ بودیم در امتحان فردا متاسفانه نمره زیر ده گرفتیم(که حقمون بود چوب خدا بود)
و اما ماجرای چهارم که احساسی دوگانه از یادآوریش بهم دست می ده در سن ۱۴سالگیم اتفاق افتاد:
نمی دونم کیا گربه ای رو آتش زده بودن و چوبی هم در بدنش فرو کرده بودن؛ این بدبخت دور خودش می پیچید و فکر می کرد با دویدن مشکلش حل می شه،
صحنه وحشتناکی بود.
من تصمیمم رو گرفتم و سریعا اجراش هم کردم…
با تفنگ خودم گربه رو زدم تا به خیال خودم راحتش کنم،تصمیم سختی بود ولی احتمالا در اون شرایط انتخاب بهتری نداشتم.
بعد مرگ اون گربه ،به قاعده چندسال بزرگتر شده بودم انگار.
یاد گرفتم که «هر انتخابی ، عواقبی داره »و این درسی بود که در نوجوانی گرفتم.

مجله شکار و طبیعت حسین توکلی

IRBR : نحوه آشناییتون با بنچ رست چطور بود
با چه دیدگاهی وارد این رشته شدید و چقدر احوال امروز این رشته رو با تصورات اون روز خودتون منطبق میبینید ؟  و اساسا تعریف شما از بنچ رست چیه؟

حسین توکلی : در واقع آشنایی من با بنچ رست تقصیر یکی از دوستان اهل کرمانه،
پسر بامحبت و‌باحوصله ای که به سوال های من درباره تفنگ های pcp پاسخ می داد،
ایشون رشته «بنچ رست» رو به من معرفی کرد.
من اوایل باهاش شوخی می کردم و می گفتم نشستن پشت میز و تفنگ رو روی رست گذاشتن و با دوربین زدن که کاری نداره،چرا یک نفرو استخدام نمی کنین که همون ماشه رو هم بکشه براتون و خسته نشین؟?
ایشون هم مقاومت نمی کرد؛می گفت آره آسونه ،شما بیا بزن ما ببینیم یاد بگیریم?
راستش من به تیراندازی سرعتی علاقه داشتم و هنوز هم دارم ولی ایشون متوجه شده بود که من به علم‌فیزیک خیلی  ارادت دارم و از همین راه وارد شد .
می گفت مگه هی نمی گی «فیزیک»؟ خب «بنچ رست» خود فیزیکه.
«بنچ رست» یک دفعه ارزشمند شد در نظرم?

حسین توکلی Hossein Tavakoli
Hossein Tavakoli

تحقیق و بررسی در فضای مجازی رو شروع کردم و ازش خوشم اومد.
برای دیدن «رست» و آشنایی با انواع و‌ مکانیسم هاش در یک مسابقه ثبت نام کردم.
با خودم گفتم هم فاله هم تماشا…
می رم و از نزدیک می بینم و سوال هام رو هم از اونا می پرسم…
که البته اون مسابقه واقعا اتفاق های جالب و بامزه ای برای من داشت؛از اون «اتفاق سینمایی»ها
درباره تصورم از فضای بنچ رست و اونچه که الان حس می کنم باید بگم ابتدا فکر نمی کردم انقدر جذاب باشه و بشه دوستان به این خوبی پیدا کرد،
فی الواقع این ، یکی از اون موارد نادریه که واقعیت از فانتزی قشنگتر دراومد شکر خدا??

IRBR : قطعا اولین مسابقه برای شما خاطرات شیرینی داشته ، از حواشی مسابقه و خاطرات خودتون در اولین تجربه حضور در مسابقات بنچ رست برامون بفرمایید

حسین توکلی : خوب شد پرسیدین
چندتا خاطره جالب از اون مسابقه برام مونده ،بعضیاش حماسی اند بعضیاش کمدی،رومانتیک هم داره آخرش…
براتون تعریف می کنم:
گفتم که با رست و‌انواعش و‌مکانیزمش آشنا نبودم و بخاطر اینکه از نزدیک ببینمش در مسابقه ثبت نام کردم
این مسابقه ،مهرماه در بندرترکمن و‌ توسط یکی از انجمن های معتبر در سطح کشوری برگزار می شد.
مجسم کن:من ثبت نام کردم که برم رست هارو از نزدیک ببینم.
از  اوایل مرداد دچار سنگ کلیه شده بودم و کل این مدت از مرداد تا مهر رو درد می کشیدم
سنگ هشت میلی متر بود، نه دفع می شد نه دکتر جراحی می کرد.
واقعا تابستون بدی رو گذروندم یادمه یک هفته مونده به مسابقه برای چندمین بار رفتم پیش دکتر محبوب خودم یعنی دکتر افتخار شاهرودی
گفتم دکتر راستشو بگو چرا منو عمل نمی کنی؟
سه ماهه دارم درد می کشم و‌ یکسره مورفین می زنم
دکتر شاهرودی هم با طنز جدی مخصوص خودش گفت چون در کتاب های مرجع اومده سنگ زیر هشت میلی متر امکان دفع داره و سنگ بالای هشت میلی متر باید عمل بشه
من گفتم:خب سنگ من چی؟که هشت میلی متره؟
خندید و‌گفت چیزی نیومده،شما در مرز بلاتکلیفی هستین و باید درد بکشین?
با همین درد و اوضاع رسیدیم به شب مسابقه
شب مسابقه رفقا یکی یکی می رسیدن بندر و از اونجا عکس های مختلف می فرستادن و دل مارو می سوزوندن
من هم انژیوکت توی دستم بود و سرم و مورفین
ساعت ده شب بود و داشتم توی تلگرام عکسارو می دیدم
همون روحیه عشق قهرمان بازی اومد سراغم و‌گفت:
اگه آلن دلون بود الان چی کار می کرد؟
زورو چی؟
بتمن می نشست عکس لایک می کرد؟
کافی بود…تصمیممو گرفتم؛
با خودم گفتم من که دارم درد می کشم ،خب توی راه درد بکشم??
تفنگ و‌کپسول رو گذاشتم صندوق عقب و ساعت ۱۱شب زدم به جاده…
صبح مستقیم رفتم محل مسابقه و راند اول با همون حال شرکت کردم
بین راند اول و دوم بود گویا ، نتیجه تقریبی راند اول به گوش بعضی رفقا در تهرون که نیومده بودن رسیده بود
قشنگ خاطرم هست یکی نوشت آقای توکلی جزو سه نفر اوله فعلا
و مدیر irbr در جواب نوشت:جدا؟
آقا ، این «جدا؟» گفتن یکم بهم برخورد
با خودم گفتم درسته من دورم از همه فعالان بنچ رست ولی باید یکم جدی تر تیر بندازم تا کسی تعجب نکنه از اینکه بالای جدولم.
کارت دوم رو‌هم زدیم و‌من اصلا حال خوشی نداشتم.
کارت سوم به گمانم فرداش بود
من به محل اسکانم رفتم و اون اتفاق خوشایند افتاد
بله سنگ رو دفع کردم
انگار کوهی روی شونه ام بود در این سه ماه که زمین گذاشتم
به قدری خوشحال شدم که صندوق عقب رو پر شیرینی تازه کردم و رفتم محل مسابقه
چقدر خوش گذشت و عالی بود
تازه رنگهارو می دیدم
هوارو حس می کردم و از رفاقتها لذت می بردم?
با روحیه عالی نشستم و‌کارت سوم و فینال رو زدم.
مسابقه که تموم شد بعد از امتیازدهی ،کارتهارو در معرض دید قرارداده بودن تا تیراندازها خودشون بررسی کنن و اگه اعتراضی دارن در تایم قانونی اعلام کنن.
طبیعتا همه رفتن تا کارتشون رو‌ ببینن و من نشسته بودم و‌ نرفتم.
حقیقت ماجرا اینه که من اصلا بلد نبودم امتیاز کارتهارو بشمرم،می رفتم چی رو نگاه می کردم؟ به چی اعتراض می کردم؟?
یکی از رفقا اومد و‌گفت شما مقام سوم رو کسب کردی بیا کارتت رو ببین
منکه بلد نبودم گفتم هرچی خواست خدا باشه همون می شه و نرفتم.
یکی دیگه از رفقا گفت خوشم میاد جناب توکلی اومده و واسه لذت شخصیش تیرانداخته و اصلا مقام براش مهم نیست حتا نمی ره کارتشو ببینه
یکی دیگه گفت بله از بس روح بزرگی دارن ?
خیلی کمدی بود؛
یک فرد بخاطر اطلاعات کمش جایگاه والایی پیدا کرده بود?
القصه من در اون مسابقه به مقام سوم رسیدم و اولین مدال بنچ رستم رو در اولین مسابقه گرفتم.
راستش رو بگم مقام آوردن خیلی لذتبخش بود.
بعد این ماجرا کار و زندگی رو‌ تعطیل کردم و چندین روز شمال موندم تا خاطرات تلخ درد چندین ماهه کلیه رو با حس قهرمانی و هوای لطیف و حضور یک رفیق از یاد ببرم؛رفیق سابقی که برای تنها نبودن من در جاده برگشت ،اومده بود مازندران پیش من.
بله…با انژیوکت رفتم و با مدال برگشتم?
من همون قهرمانی بودم که دوست داشتم باشم??

IRBR : خب تعریف امروز شما از بنچ رست چیست ؟

حسین توکلی : «بنچ رست»شاید یعنی تیراندازی در دقیق ترین شکل خودش
این ماموریت که: به کمک رست و تفنگ ، این پرتابه (ساچمه یا گلوله) رو برسون به هدف دو‌میلی متری در فاصله ۲۵متری یا حتی فواصل بیشتر
از دوربین هم‌کمک بگیر

اما بقیه ش به ما ربطی نداره
اینکه چقدر در مسیر باد هست چه الگویی داره
چه تاثیری روی پرتابه شما داره
و شما چطور با این چالش باد مواجه می شین
اگه بارون یا برفه
اگه باد میز شما با میز رقیبت متفاوته
اگه …
همه اینها به خودت ربط داره
ما نتیجه رو روی کارت سیبل می بینیم و امتیاز می دیم.
این ظاهر ماجراست اما…
…اما تیراندازی بنچ رست از نظر من خیلی شبیه معامله گری در بازارهای مالیه:
هردوشون از بیرون به نظر ساده میان
اما به دل ماجرا که می ری می بینی هردوشون بسیار تخصصی هستند و رسیدن به موفقیت مستمر، کار هرکسی نیست.
هردوشون به ابزار خوب و مناسب احتیاج دارن.
باید مراقبت کرد در خرید،
مراقبت کرد در نگهداری،
مراقبت کرد در انتقال،
هردوشون احتیاج به آمادگی های زمینه ای زیادی دارن؛
این نیست که شما از راه برسی و بشینی پشت میز و‌ شلیک کنی.
طبیعیه که مثل هر شاخه دیگه تیراندازی دقیق،آمادگی جسمی و کنترل تنفس و تنظیم سرعت ضربان قلب و هماهنگی عصب و عضلات درگیر و قدرت چشم و عضلاتش و …لازمه؛
اما
این تمام ماجرا نیست
احتیاج به ذهن و روان تحت کنترل دارین،تمرین های تمرکزی و مدیتیشن می تونه کمک کنه
احتیاج به ثبات روحی دارین برای رسیدن به این ثبات لازمه که خیلی مسائل در زندگی رعایت بشه
احتیاج به مدیریت فضای مسابقه و زمانبندی دارین
باید استرس هارو کنترل کرد و بر شرایط غیر مترقبه غلبه کرد
همه اینهارو می ذاریم کنار ابزار درست و دقیق
تفنگ خوب و قابل اطمینان
باید به تفنگ رسید و با اون دوست شد
باید در نگهداری و نظافتش کوشید
انتخاب ساچمه مناسب که کاری بسیار جذاب و در شرایط امروز سخته
امتحان و تست های مختلف در شرایط باد مختلف
فشارهای متفاوت تفنگ
حالت های ماشه،قنداق و موارد بسیار زیاد دیگه
اگر همه اینها به علاوه زمین و فیلد تمرین مهیا باشه می رسیم به علاقه
علاقه ای که انگیزه همت و تمرین زیاده
بخشی از این رشته به هوش وابسته ست ، بخشی به تجهیزات و بخشی به تمرین.
خوردن یک لیوان دوغ یا یک لیوان قهوه غلیظ ، اثرات متفاوتی روی کارت هدف شما داره
و همه اینها این پیام رو‌می رسونه که بنچ رست خونه خاله نیست
یک رشته ورزشی مختص افراد بسیار دقیقه که بتونن خودشون و ابزارشون و محیط مسابقه رو در یک بالانس قابل قبول نگه دارن و البته که این کار ، هیچ وقت کار آسونی نیست??
عین همین مسائل با درصد تاثیر بیشتر ، در بحث معامله گری در بازارهای مالی مطرحه
ظاهر ساده ای داره:
اینجا می خریم اونجا می فروشیم،سود می کنیم
جواب درست به این افراد اینه:
بیا بخر و بفروش تا ما ببینیم و یاد بگیریم?

خلاصه کنم:
«بنچ رست»از نظر من یعنی رابطه تو با جهان و ابزار و محیط و شخص خودت چطوره؟
اگه می خوای این رابطه تقویت بشه ، حضورت رو در جمع تیراندازان بنچ رست ایران گرامی می داریم عزیزجان??

حسین توکلی Hossein Tavakoli
Hossein Tavakoli

IRBR : خیلی ممنونم که کامل و دقیق توضیح دادید?
سوال بعدی اینکه
شما در جریان فعالیت های انجمنی IRBR به عنوان یکی از برگزار کنندگان هستید
همینطور در مسابقات دیگر انجمن ها نیز شرکت کردید
جایگاه و نقش انجمن ها رو چطور میبینید ؟
پیشنهاد کلی شما برای سرعت گرفتن توسعه این رشته به انجمن ها چیست؟

حسین توکلی : بله من این بخت رو‌ داشتم که در مسابقات هر سه انجمن فعال شرکت کنم و از همشون هم مدال و تندیس به یادگار دارم.
واقعیتی که هست اینه که این انجمن ها در واقع دارن وظیفه ای که فدراسیون باید انجام بده و انجام نمی ده رو تقبل می کنن…
حالا فدراسیون هم لابد دلایل و دیدگاه خودش رو داره اما چیزی که به نظر میاد و درسته این موضوعه که متخصص تیراندازی بنچ رست در بدنه فدراسیون وجود نداره یا اگر هست علاقه ای به حمایت فعلا دیده نمی شه
حق هم دارن البته،آموزش اصولی بنچ رست احتیاج به چند فاکتور کنار هم داره و هیچ وقت فقط تمرین و تمرین کافی نیست؛
درک فیزیکی و هوش بالا و تامین تجهیزات جزو ملزومات این رشته ست که شاید مدیریتش لااقل در این مقطع از ظرفیت فدراسیون خارج باشه
ظرفیتی که دقیقا بیرون فدراسیون و در انجمن های فعال به بهترین شکل وجود داره و دیده می شه.
ببینید جناب کماسایی سه تا انجمن فعال به شکل جدی دارن فعالیت می کنن
هر کدومشون علایق و‌گرایش ها و ارتباطات خاص خودشون رو‌ دارن
یکی نمایندگی فدراسیون جهانی رو داره.اون یکی در بحث حمایت ، رابطه خوبی با بعضی مراکز دولتی داره و سومی هم جایگاه مردمی و‌محبوبیت عام بین اکثریت تیراندازها داره.
خب هیچ کدوم از این ویژگی ها بد نیستن ؛ درواقع از بالا که به قضیه نگاه می کنیم می بینیم همشون دارن کارشون رو درست انجام می دن.
طبیعیه که با تفاوت سلیقه و دیدگاه،گاهی اصطکاکی هم پیش میاد و این نشونه بدی نیست، نشونه «جنبش و جهت» داشتن انجمن هاست.
چیزی که مهمه ، نباید علاقه مشترکمون که تیراندازیه،یادمون بره??
پرهیز از تخریب های عجولانه همیشه توصیه می شه.همینکه تاریخ برگزاری مسابقاتشون باهم‌تداخل نداشته باشه به نظرم نقطه شروع خوبیه و در واقع یک جور حمایت غیرمستقیم حساب می شه
اعتبار این انجمن ها وابسته به حضور تیراندازان قدرتمند و علاقمندانه…
همیشه در فضای همکاری،استقبال قهرمانان و علاقمندان بیشتر بوده.
حالا البته نگاه خیلی آرمانگرای غیرواقعی هم نباید داشته باشیم که مثلا رفاقت و همدلی بین این سه به اوج برسه ؛ اما این هدف واقع بینانه رو باید مد نظر داشته باشیم که در نهایت،«همگرا باشیم»
این نیاز بنچ رست امروزه:
تفاوت زاویه در سلیقه و نگاه،اما همگرایی کلی
که صدالبته رسیدن به این نقطه، با وجود سهم خواهی ها از نهال کوچک این رشته و بدون حضور پررنگ مشی و منش ورزشکاری ، شدنی نیست??

IRBR : جایگاه irbr رو چطور ارزیابی می کنید و نقاط ضعف و قوت این انجمن از منظر شما چیست؟

حسین توکلی : خاطرات خوب من از irbr بیشتر از بقیه انجمن‌هاست و این طبیعیه،
چون در مسابقات این انجمن بیشتر شرکت کردم؛
تاج مقام های من که قهرمانی «اکستریم بنچ رست ۷۵ یارد» هست ، در این انجمن به دست اومده?

میثم کماسایی حسین توکلی
Hossein Tavakoli

ببینید جناب کماسایی ، حضرتعالی مدیر irbr هستید،
تعداد مسابقاتی که برگزار کردین از بقیه انجمن ها بیشتره و استقبال قهرمانان و تیراندازان از مسابقات irbr همیشه مقبول و بعضا حتا خیره کننده بوده.
همونطور که قبلا خدمتتون عرض کردم بحث امنیت در خط آتش و تایمینگ درست،جای توجه جدی تر داشت که در مسابقات اخیر ، شما به بالاترین استانداردها در زمینه مدیریت زمان و امنیت رسیدین.
نگاه شما به گسترش این رشته و تقویت گروههای کوچک در جای جای کشور هم فارغ ازینکه من موافق باشم یا نه،نشونه علاقه شماست
شما و تیم بسیار خوب همراهتون ،وجهه معتبر و خوبی بین جامعه بنچ رست دارین.
شخص حسین توکلی ممکنه بعضی از سیاست های شمارو نپسنده که طبیعی هم هست و‌اشکالی هم نداره؛ مثلا به طراحی سیبل ۵۰ متر ایرگان شما نقد دارم،ولی فقط نقد دارم ،تخریب و بایکوت ندارم؛
شرکت می کنم، با علاقه??
یا در بحث برگزاری مشترک مسابقات انتخابی ، نقد جدی به عملکرد و سکوت شما در مقابل تغییر ناگهانی زمان مسابقات  و‌انتقالش از زمان ازپیش اعلام شده تابستون به پاییز ، توسط انجمن همکارتون دارم که برنامه های بلندمدت خیلی از تیراندازان منجمله خود من رو کاملا به هم ریخت .
این درک رو داریم که شما در فضای همکاری بین گروهها ،ترجیح دادین همراهی کنید اما همیشه مرز تعادلی در مدیریت وجود داره که بهتره خیلی ازش دور نشیم.
منظور شفاف من اینه که :بله من نقد دارم به irbr
چرا؟
چون بهش علاقه دارم و دوست دارم روز به روز بهتر و قویتر ببینمش.
اعتبار irbr اعتبار تیراندازان و‌مقام آورانش هم هست.
انجمن محبوبی دارید،
رو به پیشرفت تعریف می شید،
مقالات علمی پرباری ارائه دادین و می دین،
نگاه حمایتی و همکاریتون با بقیه گروههارو هم می پسندم و اگه از من بپرسید باز هم در مسابقات irbr شرکت می کنم؟
پاسخ می دم :
بله،با کمال میل??

IRBR : ممنونم از نقدهای شفاف شما و  نگاه مثبت شما به انجمن IRBR و لطف شما به بنده ? امیدوارم این دوستی و احساس مثبت همچنان پایدار باقی بماند .

حسین توکلی : زنده باشی عزیزجان
من‌هم همین امید رو دارم. البته بیان  نقد شفاف و صریح از طرف من ، همیشه دوتا شرط لازم داره:
یکی اینکه از من بپرسن و‌ نظر بخوان ، دوم اینکه من هم دوستشون داشته باشم ، شکر خدا مجوعه شما هردو رو داره.
سال ۶۱ که دوره آمادگی رو تموم کردم توی کارنامم همین رو‌ به عنوان‌شاخصه من نوشتن:

«وقتی که می داند در مورد مساله ای محق است تا حرف حق خودش را ثابت نکند آرام نمی نشیند»

حسین توکلی

دلم تنگ فیروزه جون،مربی کودکستانم شد❤️
کاش برم و ببینمشون??

IRBR : در پایان لطفا هر نکته ای از نظر شما باقی مانده که نیاز به طرح آن می بینید بفرمایید
بخصوص اگر تجربه های شما در بدو ورود میتونه به سردرگمی برخی دوستان در خرید تجهیزات و انتخاب رشته کمک بکنه لطفا مواردی در این خصوص بفرمایید

حسین توکلی : به فدراسیون توصیه می کنم هوشمندانه تر عمل کنه و‌ از ظرفیت بالای علمی و‌مهارتی بچه های بنچ رست استفاده کنه،
اکثر کارهارو خود بچه ها انجام دادن،لااقل برای فصل درو خودشو برسونه و در افتخارات شریک بشه
و مساله بعدی خطاب به علاقمندانه:
من معتقد نیستم که در ابتدای راه لازم باشه بهترین تفنگ و تجهیزات خریده بشه…
خود من میز مخصوص بنچ رست نداشتم و روی این میزای سفید که توی ساندویچی های ترمینال هست تمرین می کردم
رسما می لرزید?
رست هم نداشتم ، با کیسه شن تمرین می کردم اما سال اول حضورم مسابقه ای نبود که شرکت کنم و‌مقام نیارم.
می خوام تاکید کنم داشتن نگاه مسابقاتی و شرکت در مسابقات خودش کم کم دید مارو ارتقا می ده واگه واقعا علاقه داشته باشیم می تونیم برای ارتقا نجهیزاتمون برنامه ریزی کنیم.
گاهی گرایش نادرستی در بعضی عزیزان می بینم که در ابتدای راه می خوان با خرید تفنگ قهرمان دوره قبل مقام بیارن،اما رفیق من…اون تفنگ به تنهایی مقام نمیاره…شما کنار تفنگ باید خود اون قهرمان رو‌هم‌بخری تا برات بره روی سکو??
شکر خدا هرسه انجمن فعال مسابقات اوپن رو برگزار می کنن که محدودیت ژول نداره
مسافت استاندارد ۲۵ متر
لانگ رنج ۵۰ متر
و اکستریم لانگ رنج ۷۵ یارد
برنامه زمانبندی مسابقات رو‌ دنبال کنید
دعوت می کنم از علاقمندان تیراندازی مخصوصا اونایی که خدای نکرده موجود زنده ای رو گهگاهی هدف قرار می دن که تشریف بیارن و کنار هم تیر بندازیم و از مهارتشون لذت ببریم،
حتما خوش می گذره.
خبر خیلی خوب اینه که نسل اول تیراندازان بنچ رست ایران رو عموما افراد جنتلمن و خونواده داری تشکیل دادن که در سالم موندن فضای بنچ رست بسیار موثر بود.
فضای تمرین و‌ مسابقات ،امن و خانوادگیه؛
کما اینکه فرزند و همسر تیراندازان ما هم در مسابقات شرکت می کنن و حتا مقام هم میارن حضور تیراندازان خانم در این رشته برای آقایون مدعی ،نه تنها خنده دار نیست بلکه اونارو به لرزه می ندازه و‌برای رسیدن به سکو و گذشتن از بانوان تیرانداز ما کار سخت و بعضا محالی در پیش دارن??
فروشنده های عزیزمون هم جوانمردی رو سرلوحه کارشون قرار بدن و بین شغلشون و علاقشون به سکو، تعادلی ایجاد کنن که دسترسی به ابزار و لوازم برای بقیه هم مهیا باشه?
کلام آخر:
تیراندازی به تنهایی فقط یک‌مهارته
مهارت هم به تنهایی فضیلت نیست
یادمون نره ما چه کسانی هستیم؟
ما فرزندان آرش هستیم
آرش فقط کماندار نبود؛
وطن پرست،فداکار و اخلاقمدار بود؛
ما نیز باشیم.
برقرار باشید??

حسین توکلی
Hossein Tavakoly

IRBR : تشکر از وقتی که اختصاص دادید و با آرزوی موفقیت برای شما در مسابقات پیش رو
آرزوی سلامتی و بهروزی دارم برای شما دوست عزیز و خوش اخلاق?